از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
این مقاله شامل فهرستی از مراجع عمومی است ، اما فاقد استنادهای درون خطی متناظر کافی است . لطفا با معرفی نقل قول های دقیق تر به بهبود این مقاله کمک کنید. ( نوامبر 2021 ) ( نحوه و زمان حذف این پیام الگو را بیاموزید )
در ریاضیات ، هندسه'>هندسه جبری و هندسه تحلیلی دو موضوع بسیار مرتبط هستند. در حالی که هندسه جبری انواع جبری را مطالعه می کند ، هندسه تحلیلی با منیفولدهای مختلط و فضاهای تحلیلی عمومی تر که به صورت محلی با ناپدید شدن توابع تحلیلی چندین متغیر مختلط تعریف می شوند، سروکار دارد . رابطه عمیق بین این موضوعات کاربردهای متعددی دارد که در آن تکنیک های جبری برای فضاهای تحلیلی و تکنیک های تحلیلی برای انواع جبری به کار می رود.
اجازه دهید X یک نوع جبری مختلط تصویری باشد . از آنجا که X یک تنوع مختلط است، مجموعه نقاط مختلط آن X ( C ) را می توان ساختار یک فضای تحلیلی مختلط فشرده داد . این فضای تحلیلی X an نشان داده می شود . به طور مشابه، اگریک شیف روی X است ، سپس یک شیف مربوطه وجود دارددر X an . این ارتباط یک شی تحلیلی با یک شیء جبری یک تابع است . قضیه نمونه اولیه مربوط به X و X an می گوید که برای هر دو نوار منسجم ودر X ، هممورفیسم طبیعی:
ایزومورفیسم است. اینجاشیف ساختار نوع جبری X و استشیف ساختار گونه تحلیلی X an است . به عبارت دیگر، مقوله نوارهای منسجم در واریته جبری X معادل دسته نوارهای منسجم تحلیلی در واریته تحلیلی X an است و معادل آن بر روی اشیاء با نگاشت به دست می آید.به. (به ویژه به این نکته توجه کنیدیکخود منسجم است، نتیجه ای که به عنوان قضیه انسجام Oka شناخته می شود ، [1] و همچنین، در Faisceaux Algebriques Coherents ( Serre (1955) ) ثابت شد که نوار ساختار انواع جبریمنسجم است. [2] )
جمله مهم دیگر به شرح زیر است: برای هر شیف منسجمبر روی یک نوع جبری X هممورفیسم ها
برای همه q ها هم شکل هستند. این بدان معنی است که گروه همومولوژی q- امین روی X با گروه همومولوژی در X an هم شکل است .
این قضیه خیلی بیشتر از آنچه در بالا گفته شد کاربرد دارد (به بیانیه رسمی زیر مراجعه کنید). آن و اثبات آن پیامدهای زیادی دارد، مانند قضیه چاو ، اصل Lefschetz و قضیه ناپدید شدن Kodaira .
انواع جبری به صورت محلی به عنوان مجموعه های صفر مشترک چند جمله ای ها تعریف می شوند و از آنجایی که چند جمله ای ها روی اعداد مختلط توابعی هولومورفیک هستند ، انواع جبری روی C را می توان به عنوان فضاهای تحلیلی تفسیر کرد. به طور مشابه، مورفیسم های منظم بین واریته ها به عنوان نگاشت هولومورفیک بین فضاهای تحلیلی تفسیر می شوند. با کمال تعجب، اغلب می توان از راه دیگری رفت و اشیاء تحلیلی را به روش جبری تفسیر کرد.
به عنوان مثال، به راحتی می توان ثابت کرد که توابع تحلیلی از کره ریمان به خود یا توابع عقلی هستند یا تابع بی نهایت یکسان (توسعه ای از قضیه لیوویل ). زیرا اگر چنین تابعی f ناثابت باشد، پس از آنجایی که مجموعه z که در آن f(z) بی نهایت است جدا شده و کره ریمان فشرده است، تعداد زیادی z با f(z) برابر بی نهایت است. انبساط لوران را در تمام این z در نظر بگیرید و قسمت مفرد را از آن کم کنید: تابعی در کره ریمان با مقادیر C باقی میمانیم که طبق قضیه لیوویل ثابت است. بنابراین f یک تابع گویا است. این واقعیت نشان می دهد که هیچ تفاوت اساسی بین خط پرتابی مختلط به عنوان یک نوع جبری یا به عنوان کره ریمان وجود ندارد .
تاریخچه طولانی مقایسه نتایج بین هندسه جبری و هندسه تحلیلی وجود دارد که از قرن نوزدهم آغاز شده است. برخی از پیشرفتهای مهمتر در اینجا به ترتیب زمانی فهرست شدهاند.
تئوری سطح ریمان نشان میدهد که یک سطح فشرده ریمان دارای توابع مرومورفیک کافی بر روی آن است، که آن را به یک منحنی جبری (صفحهای صاف) تبدیل میکند . تحت نام قضیه وجود ریمان [3] [4] [5] [6] نتیجه عمیقتری در پوششهای منشعب از یک سطح فشرده ریمان شناخته شد: پوششهای محدودی مانند فضاهای توپولوژیکی با نمایشهای جایگشتی گروه بنیادی مکمل طبقهبندی میشوند. از نقاط انشعاب . از آنجایی که ویژگی سطح ریمان محلی است، چنین پوشش هایی به راحتی به عنوان پوشش هایی در مفهوم مختلط-تحلیلی دیده می شوند. سپس میتوان نتیجه گرفت که آنها از پوشش نقشههای منحنی جبری به دست میآیند، یعنی این پوششها همگی از پسوندهای محدود میدان تابع به دست میآیند .
در قرن بیستم، اصل Lefschetz ، که به نام Solomon Lefschetz نامگذاری شد، در هندسه جبری برای توجیه استفاده از تکنیک های توپولوژیکی برای هندسه جبری بر روی هر میدان جبری بسته K با مشخصه 0، با رفتار با K به گونه ای که گویی فیلد عدد مختلط است، ذکر شد. . شکل ابتدایی آن بیان می کند که گزاره های درست نظریه مرتبه اول میدان ها در مورد C برای هر میدان جبری بسته K با مشخصه صفر صادق است. یک اصل دقیق و اثبات آن مدیون آلفرد تارسکی و مبتنی بر منطق ریاضی است . [7] [8]
این اصل اجازه میدهد تا برخی از نتایج بهدستآمده با استفاده از روشهای تحلیلی یا توپولوژیکی برای انواع جبری بر روی C به دیگر میدانهای زمین بسته جبری با مشخصه 0 منتقل شود. (مثلا قضیه محو شدن نوع Kodaira .
چاو (1949) ، که توسط Wei-Liang Chow اثبات شده است ، نمونه ای از بی درنگ ترین نوع مقایسه موجود است. بیان می کند که یک زیرفضای تحلیلی از فضای تصویری مختلط که بسته است (به معنای توپولوژیکی معمولی) یک زیر تنوع جبری است. [10] این را می توان به عنوان "هر زیرفضای تحلیلی فضای تصویری مختلط که در توپولوژی قوی بسته است در توپولوژی Zariski بسته است ." این امکان استفاده کاملاً رایگان از روشهای تحلیلی مختلط را در بخشهای کلاسیک هندسه جبری فراهم میکند.
مبانی بسیاری از روابط بین این دو نظریه در اوایل دهه 1950 به عنوان بخشی از تجارت پایه گذاری هندسه جبری برای شامل کردن تکنیک هایی از نظریه هاج ایجاد شد . مقاله اصلی تثبیت این نظریه هندسه جبری et هندسه تحلیلی Serre (1956) توسط Jean-Pierre Serre بود که امروزه معمولاً به عنوان GAGA شناخته می شود . این نتایج کلی را ثابت می کند که طبقاتی از انواع جبری، مورفیسم های منظم و شیوها را با کلاس های فضاهای تحلیلی، نگاشت های هولومورفیک و نوارها مرتبط می کند. این همه اینها را به مقایسه دسته بندی ها کاهش می دهد.
امروزه از عبارت نتیجه به سبک GAGA برای هر قضیه مقایسه ای استفاده می شود، که اجازه عبور بین دسته ای از اشیاء از هندسه جبری و شکل های آنها را به یک زیرمجموعه کاملاً تعریف شده از اجسام هندسه تحلیلی و نگاشت های هولومورف می دهد.
با کلیتی اندکی کمتر، قضیه GAGA ادعا می کند که دسته نوارهای جبری منسجم در یک نوع مختلط تصویری X و دسته نوارهای تحلیلی منسجم در فضای تحلیلی متناظر X an معادل هستند. فضای تحلیلی X an تقریباً با عقب کشیدن ساختار مختلط از C n از طریق نمودارهای مختصات به X به دست می آید. در واقع، بیان قضیه به این شیوه از نظر روحی به مقاله Serre نزدیکتر است، زیرا میبینیم که چگونه زبان طرح-نظری کاملی که بیانیه رسمی بالا به شدت از آن استفاده میکند، تا زمان انتشار GAGA هنوز ابداع نشده بود.
https://en.wikipedia.org/wiki/Algebraic_geometry_and_analytic_geometry
ریاضیات...برچسب : نویسنده : 9math1342d بازدید : 53